گریههایم چقدر دلگیر است
اول و آخرم سیاهی بود
دستهای تبر تو را کشتند
بعد هر چاه، باز چاهی بود
بغض کن با تولدت، با مهر
چشمِ دنیا هنوز هم کور است
«آنکه باید نجاتمان میداد»
توی دستش هنوز وافور است
میرسد شعر و گریههای غمت
آه! امّا مسیرمان دور است
تارِ ریشت سفید خواهد شد
خندههایت بعید خواهد شد
بودنت در کنارمان، بیشک
کورسویِ امید خواهد شد
جرم بیمدرک و غمانگیزی
مثل باران همیشه میریزی
سرو سبزی هنوز مثل قدیم
توی دنیای سردِ پاییزی
گفته بودی که سختتر بشوم
صخرهام، دوریات تبر شده است
فحشِ هر بیشرف به دوریِ تو
توی این سینه بااثر شده است
خندهات گم شده میان شبت
خندهات گم شده میان شبت
خندهات گم شده میان شبت
همهی دنیای من اگر شده است…
گریه کردی از آنور دنیا
مهدیات خسته، دربهدر شده است
فکر کردم شکست خواهی خورد
ریشههایت که سبزتر شده است
بعد پاییز و باز باران است
«شام» هر لحظهات «غریبان» است
برنگرد و بمان که خانهی تو
توی ایران هنوز زندان است
پرچمِ صلحِ تو به خون رنگیست
قلبِ سبزِ تو را شبی کشتند
دستهای هنوز بستهی تو
توی نروژ، هنوز هم مشتند
مثل کشتارِ عشق با ژیلت
ریشههایت هنوز پُرپشتند
خستهام، خستهای از آینده
توی این سینه بغض و خون داری
تو برای به عشق پیوستن
باز هم بیگمان جنون داری
دیدگاهتان را بنویسید