من آخرین جاماندهی عشقم
نسلی که داره منقرض میشه
نسلی که کابوسش شده هر شب
تصویر ساقههای بیریشه
من آخرین جامانده از صبرم
نسل تنفس توی ابر دود
نسلی مقاوم زیر خط فقر
با هر نفس پر میشد از کمبود
نسلی که زندهس توی دست مرگ
توو زندگیش هر بار میمیره
از جنگ و موشک سر بجنبونه
توی سقوطش اوج میگیره
تاریخ در تکرارِ بیتکرار
تقویم با روزای بیروزن
خورشید من در فکر خودسوزی
فانوس تو تاریکی روشن
نسلی که لبخندش بوی جنون میده
نونی توو دستاشه که طعم خون میده
هر شب توو این خونه دلتنگتر میشه
هر روز توو این دنیا از غصه جون میده
نسل پرندههای بیپرواز
بیآسمون توو دستهای باد
خاموشی امواج بیساحل
در حسرت امید یک فریاد
پروانهها با بالهای خشک
در بغض حبس پیلههای پوچ
خوابی عمیق در بستر تقدیر
جاماندههایی در مسیر کوچ
دنیای اون بیپنجره بازه
انگار دخیله پشت هر نرده
دست نوازشهای پیدرپی
آزاد ولی زیردست یک برده
آنقدر توو بیداری خوابیده
از استرس، توو خواب بیداره
پیداست اما داره گم میشه
پایان هر کوچه، یه دیواره
نسلی که لبخندش بوی جنون میده
نونی توو دستاشه که طعم خون میده
هر شب توو این خونه دلتنگتر میشه
هر روز توو این دنیا از غصه جون میده
دیدگاهتان را بنویسید